This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 ریشه کلمه «قرآن» از کجا می‌آید؟!

#آگاهی_لازمه_آزادیست #ایران #ما
#اسلام #قرآن #کتاب_قرآن #محمد

@SepehrAzadi

23 comments

Show 13 more comments
●▬▬๑۩۩ ๑ابوالياس ๑۩۩๑▬▬●🦴 ▪️
بريد تاريخ رو خوب مطالعه تا ببينيد پيغمبر دروغين شما اقاي كوروش ظالم چه كسي بود
بیانیهٔ حقوق بشر
در سال ۱۹۷۱ سازمان ملل آن را به شش زبان رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از استوانه کوروش کبیر در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری می‌شود.

بان کی‌مون، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در جریان سفر به تهران رسماً از استوانهٔ کوروش به عنوان نخستین بیانیهٔ حقوق بشر یاد کرد و آن را مایهٔ افتخار ایرانیان دانست
mohamad H
کار قشر معاند جزعی نگری ست که از بی سوادی آن سرچشمه می گیرد اما قرآن حق است مقاله زیر رو حتما بخوانبد
۱


گروه دین و اندیشه: غرض از مبین و فصیح بودن قرآن، قابل فهم بودن معنای ترکیبی و به تعبیر دیگر مراد جدی الفاظ آن برای عرب است و این بدون فهم بعضی از الفاظ آن نیز ممکن است. از این رو مبین بودن و فصاحت قرآن با عدم فهم بعضی از الفاظ آن منافاتی ندارد.




در اینکه قرآن به عربی فصیح نازل شده تردیدی نیست، اما در لوازم این سخن شبهات و ابهاماتی وجود دارد. از جمله لوازم آن این است که قرآن باید برای عرب عصر پیامبر قابل فهم باشد یا در آن نباید الفاظ غریب وجود داشته باشد یا باید در بیان مقصود از الفاظ و تعابیر عرب آن عصر بهره برده باشد. شبهاتی که این لوازم به همراه دارد، بدین قرار است که قابل فهم بودن قرآن با روایاتی که حاکی اند شماری از صحابه پاره ای از آیات قرآن را نمی فهمیدند، چگونه سازگار است یا اگر قرآن فصیح است، چطور ادعا می شود که در آن حدود هفتصد لفظ غریب وجود دارد یا در کلام عرب شماری الفاظ و تعابیری که از عقاید خرافی ریشه گرفته مانند رئوس شیاطین وجود دارد، آیا بهره گیری از الفاظ و تعابیر مماشات با عقاید خرافی و راه یافتن باطل در قرآن است؟ در این صورت با آیۀ «لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه» (فصلت/42) چطور سازگار است؟
۲




اهمیت پرداختن به شبهات در این است که علاوه بر پاسخ یابی آنها روش تفسیر پاره ای از آیاتی که در آنها الفاظ و تعابیر ریشه گرفته از عقاید خرافی عرب به کار رفته، معین شود. پاسخ شبهه نخست این است که غرض از مبین و فصیح بودن قرآن قابل فهم بودن معنای ترکیبی الفاظ قرآن و تعبیر دیگر مراد جدی آنهاست و این بدون فهم بعضی از الفاظ نیز ممکن است.پاسخ شبهه دوم بدین قرار است که غریب به معنای مصطلح علم بلاغت ـ یعنی لفظ مهجور یا لفظ مشترک خالی از قرینه ـ هرگز در قرآن وجود ندارد تا با فصاحت آن منافات داشته باشد؛ بلکه غریب به معنای مصطلح در علم غریب القرآن – یعنی لفظ زیبا و شگفت که عالم و عامی در فهم آن یکسان نیستند ـ در قرآن هست و این با فصاحت قرآن ناسازگار نیست؛ چون در هر کلام فصیحی شماری الفاظ وجود دارد که عوام معنای آنها را نمی فهمند؛ اما علما بدانها وقوف می یابند.

پاسخ شبهه اخیر چنین است که الفاظ و تعابیر ریشه گرفته از عقاید خرافی مانند رئوس شیاطین در قرآن به معنای حقیقی به کار نرفته اند تا بر مماشات با عقاید خرافی و رخنه باطل به قرآن حمل شود ؛ بلکه به معنای مجازی استعمال شده اند که عین حق و صدق است. بنابراین روش تفسیر آیاتی که چنین الفاظ و تعابیری در آنها به کار رفته، اخذ معنای مجازی آنهاست.

بدیهی است که قرآن به زبان عربی فصیح است. این حقیقت را علاوه بر آنکه ملاحظه آیات قرآن تأیید می کند، آیاتی چند نیز آنرا مورد تأکید و تصریح قرار داده است. طی  این آیات، قر آن به «عربی مبین»، «غیر ذی عوج» و «غیراعجمی» متصف شده است. ( نحل 102 و 103 و فصلت 1 و 44 و زمر 28)

عربی فصیح بودن برای عرب عصر پیامبر اسلام(ص) نیز امری واضح و مسلم بوده است، لذا خداوند با استناد به عربی مبین بودن قرآن، شبهه ای را که مشرکان مطرح کرده بودند بدین قرار که این قرآن را برده ای رومی به پیامبر می آموزد، طی آیه 103 سوره نحل، این چنین باطل ساخته است: و لقد نعلم انهم یعلمه بشرٌ لسان الذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین: می دانیم که آنان می گویند بشری او را قرآن می آموزد. زبان کسی که به او اشاره می کنند، غیر عربی است و حال آنکه این قرآن به زبان عربی فصیح است.

واضح است که چنین استدلالی بر معلوم بودن عربیت و فصاحت قرآن نزد عرب آن عصر مبتنی است و گرنه استدلالی سست می نمود زیرا اساس هر استدلالی متقنی را معلومات و مسلمات تشکیل می دهد. علی رغم وضوح این معنا، لوازم آن شبهاتی را به همراه آورده است. از جمله لوازم عربی فصیح بودن قرآن این است که باید اولاً قرآن برای عرب عصر پیامبر(ص) قابل فهم باشد چرا که شرط فصاحت همین است. ثالثاً از الفاظ و تعابیر عرب در بیان مقاصد بهره برده باشد.

این لوازم به ترتیب با شبهات ذیل قرین شده است: اولا در همان عصر رسول خدا شماری از صحابه ، مراد برخی آیات یا معنای بعضی الفاظ قرآن را نمی فهمیدند، لذا از آن حضرت و صحابه دیگر می پرسیدند. ثانیاً کتابهای فراوانی در غرایب قرآن تألیف شده و ادعا شده است که در قرآن حدود هفتصد لفظ غریب وجود دارد. ثالثاً در کلام عرب، شماری الفاظ و تعابیری که از عقاید باطل آنها سرچشمه گرفته ، وجود دارد . آیا بهره گیری قرآن از این الفاظ و تعابیر به معنای راه یافتن باطل در آن است؟ در این صورت با آیه « لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه» ( فصلت/42 )چطور سازگار است؟ اهمیت پرداختن به این شبهات در این است که علاوه بر پاسخیابی آنها، روش تفسیر پاره ای از آیات دشوار آنکه ادعا شده طی آنها با عقاید باطل عرب مماشات به عمل آمده روشن می شود
۳


تعارض مبین بودن قرآن با عدم فهم آن

با عنایت به اینکه یکی از لوازم عربی مبین بودن قرآن است که باید قابل فهم عرب باشد، این شبهه وارد است که چرا حتی در همان صدر اسلام بسیاری از صحابه پیامبر مقصود بعضی از آیات یا مفهوم برخی الفاظ قرآن را نمی دانستند. عمر ابن خطاب از آن جمله بود و در این باره روایات متعددی را در باره او آورده اند؛ بدین قرار: مسیب (ت ح 14 ق) گوید: «روزی عمر بن خطاب آیه «الذین امنوا و لم یلبسو إیمانهم بظلم اولئک لهم الأمن و هم مهتدون»( انعام/82 ) را خواند؛ آنگاه بی تاب شده؛ پیش اُبی بن کعب (ت19ق) رفت و گفت: ای ابومُنذِر! آیه ای را از کتاب خدا خواندم که هیچ کس(از ما از بیم آن) آسوده نیست. پرسید: کدام آیه؟ آنرا بر او خواند و پرسید: کدام یک از ما به خود ستم نمی کند؟ پاسخ داد: خدایت بیامرزد! مگر نشنیده ای که خدای تعالی می فرماید: «إن الشرک لظلم عظیم»(لقمان /13 ) مراد همین است: کسانی که ایمان خود را به شرک نیالودند.
۴


.

منافات مبین بودن قرآن با وجود الفاظ غریب در آن

علمای بلاغت در تعریف فصاحت که عنوان دیگر مبین بودن است، گویند: فصاحت آن است که الفاظ بین و متبادر به فهم مأنوس الأستعمال باشد و در شروط آن افزایند: نباید در میان آنها لفظ غریب باشد. لفظ غریب آن است که نزد فصحای عرب معروف المعنی و مألوف الأستعمال نباشد. غرابت لفظ در اثر دو چیز، یکی اشتراک لفظ یا معنا و دیگری قلت استعمال پدید می آید. مشترک معنوی مثل «هُدی» که برای آن هفده وجه معنا یاد کرده اند و استعمال آن بدون قرینه موجب غرابت می شود و قلیل الأ ستعمال مانند «تکأکأتم» به معنای اجتمعتم (گرد آمدید) که به علت کاربرد کم غریب المعنی شده است.

شبهه ای که در اینجا مطرح است این است که بنابر نقلی متجاوز از هفتصد لفظ غریب در قرآن وجود دارد. این با عربی مبین بودن و به تعبیر دیگر با عربی فصیح بودن قرآن چگونه سازگار است؟ مصطفی صادق رافعی در پاسخ این شبهه می نویسد: «الفاظی را که علما در قرآن اصطلاحاً «غریب» نامیده اند، مراد از غرابت آنها ناآشنا و نامأنوس و شاذ بودن آنها نیست؛ زیرا قرآن از همه اینها منزه است. لفظ غریب در اینجا آن است که در تفسیر زیبا و شگفت تلقی می شود. به گونه ای که در دانستن آن علما و سایر مردم یکسان نیستند.

چنانکه در سخن رافعی آمد، استعمال الفاظ شاذ و مهجور در قرآن مردود و غیرقابل اثبات است؛ اما بی تردید در قرآن الفاظ مشترک بسیاری به کار رفته است؛ منتهی هیچ یک بدون قرینه استعمال نشده اند تا غریب به معنای مصطلح در علم بلاغت بر آنها صادق باشد. احمد هاشمی در این باره می نویسد: (استعمال الفاظ مشترک) با قرینه غرابتی تدارد، مانند لفظ «عزّر» در «فالذین آمنوا و عزروه و نصروه» (اعراف/157 )که میان تعظیم و اهانت مشترک است؛ اما ذکر نصر قرینه ای بر این است که مراد تعظیم است.»

حاصل آنکه غریب در علم غریب القرآن با غریب در علم بلاغت معنای متفاوتی دارد. مراد از لفظ غریب در علم غریب القرآن آن است که چندان سهل الفهم نیست که مردم عادی بتوانند معنای آنرا بفهمند. همچنان که معنای برخی الفاظ سایر کلامهای فصیح را نمی فهمند، اما علما با ملاحظه قرائن و دقت نظر به آسانی آنرا در می یابند. کلام فصیح مستلزم آن نیست که همه مردم معنای تمام الفاظ آنرا بفهمند، بلکه ـ چنانکه پیش از این آمد ـ همین معنای ترکیبی الفاظ آنرا دریابند، در صدق فصاحت بر آن بسنده است
۵


.

نزول به زبان عربی و مماشات با عقاید باطل عرب

زبان شناسان زبان هر قوم را نمود فرهنگ آن قوم می دانند. بر این اساس چنانچه عقاید باطلی در فرهنگ قومی باشد، در زبان آن تجلی می یابد. بعضی از دانشمندان غربی این نظریه را درباره کتب مقدس پذیرفته اند و براین باورند که در آنها پاره ای نصوص غیرعلمی و باطل وجود دارد و این به جهت مماشات با عقاید اقوام آن عصر بوده است، لذا در این موارد نباید به ظاهر این نصوص اعتنا کرد، بلکه باید غرض آنها را دریافت و اساساً نباید از کتب مقدس انتظار ارائه نظرات علمی داشت.

ایان باربور در این باره می نویسد: «بر طبق دیدگاه سخت کیشی نوین، متون مقدس هیچ چیز معتبر و موثقی راجع به مسائل علمی به ما نمی گوید. آراء و عقاید نویسندگان کتاب مقدس، نظرپردازی های مغشوش عهد باستان است. به قول نیبور ما باید باطن کتاب مقدس را دریابیم، نه ظاهرش را؛ چنانکه فی المثل می بینیم غالب پژوهندگان معاصر کتاب مقدس، داستان تکوین و پیدایش را به عنوان یک توصیف کنائی پیوستگی انسان و جهان و خداوند مطرح می کنند. پیام اصلی این داستان مخلوقیت انسان و اتکای او به خداوند و خوبی و سنجیدگی نظام طبیعت است. این معانی دینی را باید از کیهان شناسی کهن ـ که این قضایا در چارچوب آن بیان شده ـ جدا کرد.»
۶



علت روی آوری این دانشمندان به چنین نظریه ای تعارض برخی اکتشافات علمی با پاره ای از متون کتاب مقدس بوده است. یکی از معاصرین در این زمینه می نویسد، «گالیله دیندار سخت آزرده بود که اکتشافات نوین نجومی با ظاهر یا نص پاره ای از آیات تورات ناسازگار افتاده است. نه علم را می توانست رها کند و نه دین را. به تناقض هم که خشنود نمی توانست بود. ناچار فتح باب تازه کرد و از دین تفسیر تازه داد و گفت، دین آمده است. برای اینکه بگوید: چگونه به آسمان و بهشت می توان رفت؛ نه اینکه آسمانها چگونه می روند؟ یعنی سخنانی که در کتاب مقدس در باب رفتن آسمانها (حرکت سیارات) آماده، نسبت به هدف اصلی دین فرعی است و جدی نباید گرفته شود».

برخی دانشمندان اسلامی پس از آشنایی با نظریه دانشمندان غربی و به جهت تشابه متون کتب آسمانی پیشین با قرآن کریم در پاره ای موارد بر این نظر شدند که همین نظریه در مورد قرآن نیز صادق است. طنطاوی از آن جمله است. وی درباره آیه شریفه «الله الذی خلق سبع سماواتٍ و من الأرضَ مثلهنّ» (طلاق/12) گوید: این بیان قرآن بر مبنای عقاید مردم صدر اسلام است که از صابئه اخذ کرده بودند آنان عقیده داشتند بر جهان معبودهای هفتگانه حاکمیت دارند؛ لذا بسیاری از امور را نظیر روزها، آسمانها و اقلیمها به تعداد هفت قرار داده بودند. قرآن نیز به مقتضای عقاید آنان سخن گفته است. یکی از معاصرین، آیت الله طالقانی را نیز در زمره همین دانشمندان قرار داده است. وی در تفسیر آیه «الذین یأکلون الربا لا یقومون  إلا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس»(بقره 76) گوید: «کالذی یتخبطه الشیطان من المس» را تمثیل بیماری صرع و دیگر اختلالهای روانی دانسته اند؛ چون عرب این گونه بیماریها را اثر مس جن می پنداشتند.

همو در بیان لوازم چنین تفسیری می نویسد: «ایشان باید ... مفهوم به زبان قوم بودن قرآن را وسیعتر بگیرند و مطابق فرهنگ قوم بودن را جای آن بنشانند؛ یعنی عربی بودن قرآن را وسعت بخشند و نیز اجازه دهند که همین شیوه در داستانهایی تاریخی و مطالب علمی دیگر قرآن به کار بسته شود و هرجا منافاتی با یافته های متقن بشری پیدا کرد، بدین روش رفع تعارض تعارض شود و این امر را نقصی در دین نشمارند؛ بلکه بر آن باشند که برای ادای مقصود و بیان غرض جایز است که از دروغها و خرافه ها هم کمک گرفته شود ...T لذا جستجوی معنای صحیح برای پاره ای از آیات واجب نیست. غرض را باید گرفت و از تطبیق جزء به جزء آیات با حقیقت باید چشم پوشی کرد.»

در مقابل این نظریه برخی دانشمندان در چنین مواردی که متون کتب آسمانی با دستاوردهای علمی تعارض دارد، قائل شدند که این دستاوردها یقینی نیست؛ این موارد از متون کتب آسمانی را باطل تلقی و بر مماشات با عقاید باطل حمله کرد، بلکه باید آنها را صحیح قلمداد کرد و تا وقتی که این دستاوردها به قطعیت نرسیده، نسبت به آن متون اعلان جهل کرد و چنانچه قطعیت آن دستاوردها به دست آمد، باید متون معارض را به معنایی صحیح تأویل کرد.

در شرح این دیدگاه در میان دانشمندان غربی نوشته اند: «اسقف بلارمین در نامه ای به دوستش اسقف فوسکارینی ـ که در تأیید نجوم کپرنیک کتابی نوشته بود ـ نوشت که تاکنون دلیلی بر یقینی بودن حرکت زمین در فاصله ای بسیار دور از خورشید به دور خورشید نیافته است و شورای ترانت نیز در تفسیری اجماعی که از کتاب مقدّس داده ، سکون زمین را قطعی گرفته است. با این همه اگر برهان، حرکت زمین را مسلم دارد، با نهایت احتیاط به تأویل کتاب دست خواهد برد و اعلام خواهد کرد که آن قطعات از کتاب را تاکنون بدرستی نمی فهمیده است.

در میان دانشمندان اسلامی نیز چنین نظریه ای درباره مواردی از آیات که با دستاوردهای علمی تعارض ظاهری دارد، هست. آیت الله جوادی آملی را از آن جمله می توان برشمرد. وی در این زمینه گوید: «هیچ تردیدی نیست که قرآن کریم برای تقیه یا شوخی و اموری از این قبیل نازل نشده است، بلکه برای هدایت انسانها و اخراج آدمیان از ظلمت جهل و حیرت و گمراهی به سوی نور علم و هدایت نازل شده است.

قرآن در هیچ عصر و نسلی با مردم سخنی نمی گوید که مطلب خرافی آنها را به گونه ای پذیرفته یا تأیید کند. اگر قرآن مثالی را بیان نماید و در آن به واقعیتی اشاره کند، هرگز نمی توان ذکر آن واقعیت را تنها از باب مماشات و مجاز جایز شمرد .... بنابراین اگر خداوند در موردی مثلی زد و چنین فرمود: «الذین یأکلون الربا لایقومون الاکما یقوم و الذی یتخبطه الشیطان من المس» (بقره 275 ) نمی توان گفت این تعبیر قرآنی فقط از باب تشبیه صرف است وگرنه شیطان به معنای شرور است و هرگز در خبط آدمیان نقشی ندارد ...»
●▬▬๑۩۩ ๑ابوالياس ๑۩۩๑▬▬●🦴 ▪️
بريد تاريخ رو خوب مطالعه تا ببينيد پيغمبر دروغين شما اقاي كوروش ظالم چه كسي بود
سلام لطفا مقاله زیر را بخوانبد تا چه ه این ابلهان که از قران ایراد میکنند در یادتان بماند