روكش كرد ناپلئون كه هنوز سرپا بود اعلام كرد كه وی نیز چند كلمه برای گفتن دارد. مانند تمام نطق‌ها‌یش این بار نیز مختصر و مفید صحبت كرد. گفت، او نیز به سهم خود از سپری شدن دوران سوءتفاهمات مسرور است. مدتی طولانی شایعاتی در بین بود كه وی و همكارانش نظر خرابكاری و حتی انقلابی دارند، مسلم است كه این شایعه از ناحیه‌ی معدودی از دشمنان خبیث كه دامن زدن انقلاب را بین حیوانات سایر مزارع برای خود اعتباری فرض كرده بودند انتشار یافته است. هیچ چیز بیش از این مطلب نمی تواند از حقیقت به دور باشد. تنها آرزوی شخص وی، چه در زمان حال و چه در ایام گذشته، این بوده‌است كه با همسایگان در صلح و صفا باشد و با آنان روابط عادی تجاری داشته باشد و این مزرعه كه وی افتخارِ اداره‌ی آن را دارد، مزرعه‌ای است اشتراكی و طبق سند مالكیتی كه در دست است، ملك آن متعلق به همه‌ی خوكهاست.

بعد اضافه كرد، هر چند گمان ندارد از عدم اعتماد و سوظن‌های پیشین چیزی باقی باشد، بمنظور حسن تفاهم بیشتر، اخیراً در طرز اداره‌ی مزرعه، تغییراتی داده شده است: تا این تاریخ حیوانات مزرعه عادت احمقانه‌ای داشتند كه یكدیگر را «رفیق» خطاب می‌كردند، از  این كار جلوگیری شده. عادت عجیبتری هم جاری بوده است كه اساسش نامعلوم است،هر یكشنبه صبح حیوانات از جلوی جمجمه‌ی خوك نری كه بر تیری نصب بود با احترامِ نظامی رژه می رفتند، این كار نیز موقوف می شود و در حال حاضر هم جمجمه دفن شده است. مهمانان وی محتملا پرچم سبزی را كه بر بالای دكل در اهتزاز است دیده اند، شاید توجه كرده باشند كه سم و شاخ سفیدی كه سابق بر آن منقوش بود، در حال، دیگر موجود نیست و پرچم از این تاریخ به بعد به رنگ سبز خالص خواهد بود.

گفت به نطق غرا و دوستانه آقای پیل‌كینگتن فقط یك ایراد وارد است و آن این است كه به قلعه، قلعه‌ی حیوانات خطاب كردند. البته ایشان نمی دانستند، چون خود او برای اولین بار است كه اعلام می كند، اسم قلعه‌ی حیوانات منسوخ شد و از این تاریخ به بعد قلعه به اسم مزرعه مانر، كه ظاهرا اسم صحیح و اصلی محل است خوانده می‌شود.در خاتمه ناپلئون گفت:

«گیلاسهایS خود را لبالب پر كنید آقایان! من هم مثل آقای پیل‌كینگتن از حاضرین می‌خواهم كه گیلاسهای خود را برای ترقی و تعالی مزرعه بنوشند»

با این تفاوت كه می‌گویم: «آقایان! به خاطر ترقی و تعالی مزرعه‌ی مانر بنوشید»

باز چون بار پیش، همه هورا كشیدند و گیلاس‌ها را تا ته خالی كردند. اما به نظر حیوانات كه از خارج به این منظره خیره شده بودند، چنین آمد كه امری نوظهور واقع شده است. در قیافه‌ی خوكان چه تغییری پیدا شده بود؟ چشم‌های كم نورِ كلوور از این صورت به آن صورت خیره می‌شد. بعضی پنج غبغب داشتند، بعضی چهار، بعضی سه. اما چیزی كه در حال ذوب شدن و تغییر بود چه بود؟ بعد، كف زدن پایان یافت، و همه‌ ورق‌ها را برداشتند، و به بازی ادامه دادند، و حیوانات بی صدا دور شدند.

چند قدم برنداشته بودند كه مكث كردند. هیاهویی از ساختمان بلند شد. با عجله برگشتند و دوباره از درزهای پنجره نگاه كردند. نزاع سختی درگرفته بود. فریاد می زدند، روی میز مشت می‌كوبیدند، به هم چپ چپ نگاه می‌كردند، و حرف یكدیگر را تكذیب می كردند. سرچشمه اختلاف ظاهرا این بود كه ناپلئون و پیل كینگتن، هر دو در آن واحد تك‌خالِ پیكِ سیاه را رو كرده بودند. دوازده صدای خشمناك یكسان بلند بود. دیگر این كه چه چیز در قیافه‌ی خوكها تغییر كرده، مطرح نبود.

حیوانات خارج، از خوك به آدم و از آدم به خوك و باز از خوك به آدم نگاه كردند ولی دیگر امكان نداشت كه یكی را از دیگری تمیز دهند

@c_b_shahzadeh

2 comments

Farrokh S
We love Pahlavi. A great history lesson for all Iranians to know aakhoonds. Aakhoonds are corrupted and criminals and stupid slys. Aakhoonds can not be rehabilitated and they can not be trusted. They destroyed Iran and Iranians.40 years of dictatorship is enough. They deserve to be h ... ed from Pahlavi street trees. Amen! We need to get rid of corrupted aakhoonds soon. We love Pahlavi.