مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم
مورکی بر کاغذی دید او قلم
گفت با مور دگر این راز هم
که عجایب نقشها آن کلک کرد
همچو ریحان و چو سوسنزار و ورد
گفت آن مور اصبعست آن پیشهور
وین قلم در فعل فرعست و اثر
گفت آن مور سوم کز بازوست
که اصبع لاغر ز زورش نقش بست
همچنین میرفت بالا تا یکی
مهتر موران فطن بود اندکی
گفت کز صورت مبینید این هنر
که به خواب و مرگ گردد بیخبر
صورت آمد چون لباس و چون عصا
جز به عقل و جان نجنبد نقشها
بیخبر بود او که آن عقل و فاد
بی ز تقلیب خدا باشد جماد ....
🔸🔸🔸با آموزههای ناب و انسانساز مثنوی در دوره «شرح مثنوی مولوی» با ما باشید.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به سایت آموژ مراجعه نمایید
www.amouj-academy.ir#فرهنگ #کلاس_آنلاین #آکادمی_آموژ #آموزش_مجازی #گسترش_فرهنگ_دیجیتال_بوکان #مثنوی
✅در خانه آموزش ببینید ...
@AmoujAcademy