ژانت کهنصدق، قهرمان دو زنانژانت کهنصدق متولد ۱۳۲۴ تهران است. این ورزشکار و دوندهی افتخارآفرین در دوم خرداد ۱۳۵۱در یک تصادف رانندگی و در سن ۲۶ سالگی به همراه «سیمین شفیقی» کاپیتان تیم ملی بسکتبال زنان ایران درگذشت. این سانحهی رانندگی در جادهی پارک وی در نزدیکی پل ونک در تهران روی داد. این حادثه ی دلخراش جامعهی ورزش ایران را در بهت و غم فرو برد. پس از این مرگ نابههنگام، دانشگاه تهران و فدراسیون دو و میدانی ایران، کاپ سالانهای را به نام این دونده برگزار کرد. در اولین مسابقهای که در رشتهی دو میدانی برگزار شد، خط دوم، که در آخرین مسابقه، ژانت کهنصدق در آن دویده بود با گل پوشانده شده بود. پس از درگذشت ژانت کهنصدق، سازمان بانوان یهود ایران و با کمک انجمن کلیمیان تهران، سالن ورزشی بانوان کلیمی تهران به نام ژانت کهنصدق، قهرمان دوهای سرعت و رکورددار دو صدمتر بانوان ایران در محل مجتمع فرهنگی و ورزشی «سرابندی» در منطقهی یوسف آباد (سیدجمالالدین اسدآبادی) تهران در بهمنماه ۱۳۸۳ افتتاح شد که کار خود را با مربیگری ژیلا کهنکبریت که مربی ِ باتجربهای است آغاز کرد. ژانت کهنصدق از دبیرستان انوشیروان دادگر فارغالتحصیل شده بود.
او توانست از دانشگاه تهران مدرک لیسانس تربیت بدنی بگیرد. کهنصدق در یک مسابقهی ورزشی در اکتبر ۱۹۶۵ موفق به شکستن رکورد دو ۱۰۰ متر و در دو ۶۰ متر با مانع ایران شود. سیوپنج هزار ورزشکار یکصدا نام او را فریاد میزدند و نشریهی ورزشی هفتگی کیهان ورزشی این دوندهی زن را به عنوان ورزشکار سال ایران انتخاب کرد. محبوبیت ژانت کهنصدق هم از قهرمانبودن ورزشیاش نشات میگرفت و هم از اخلاق و هماینکه او یک معلم نمونه بود.
مجلهی دنیای ورزش در آن زمان در مورد این ورزشکار ایرانی یهودی تیتر زد که «ژانت رکورد ۱۰۰ متر ایران را به گور بُرد.» سیمین شفیقی که ۲۸ سال سن داشت و دانشجوی سال آخر ادبیات بود و کاپیتان تیم ملی بسکتبال زنان و ژانت که ۲۳ سال سن داشت به اتفاق هم در آن روز برای تدریس عازم دبیرستان بودند که در تصادف جان سپردند. «با اتومبیل شماره ۲۱۱۶۶ تهران الف از دانشکده ملی حرکت کرده نزدیک پل ونک با اتومبیل کرایه خط شمیران به رانندگی محمود تجریشی رو در رو قرار گرفت. سرنشینان در میان اتاقک درهم فرو رفته ماندند. ماموران پاسگاه پارکوی در محل حاضر شدند. مجروحین به بیمارستان ژاندارمری و رضا پهلوی منتقل شدند."
.
https://tavaana.org/fa/Janet_kohansedgh#ژانت_کهن_صدق #ورزش_زنان
@Tavaana_TavaanaTech
@IranFreedomList @IRAN24Live #Telegram
_اتاق فرمان براندازی
رادیو رهایی ایران Iran Freedom Radio
https://stream.zeno.fm/gppku5bc27zuv #ایران_اشغالی
برانداختن حکومت دستنشانده دینی تروریستی ضدایرانی ضدبشری اشغالگر در ایران✊
#سازماندهی #اعتصاب #اعتراض #براندازی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
شیعیان یا بهتر گوییم : «عثمان بن سعید» (باب یا نایب یکم امام زمان) و پیروانش ، انگیزهی نهان شدن امام ناپیدای خود را «تقیه» و بیم کشته شدن بدست خلیفهی زمانه میگفتند.
ما حق داریم بپرسیم که این «تقیه»ی امامان شیعه و ترس ایشان از کشته شدن چگونه با آن دعاوی پیروانشان در زمینهی «معجزات» و نیروی «خارق العاده»ی امامانشان سازگار تواند بود؟!
همچنین میتوانیم بپرسیم که چگونه تواند بود که کسی را فرزندی باشد و هیچکس او را ندیده و از آن آگاه نباشد؟!
چگونه است که خواهر و برادر امام حسن العسکری نیز بودن چنین فرزندی را انکار نمودند؟!
چگونه است پس از اینکه مادر امام حسن العسکری برای محروم ساختن برادر او (جعفر) از ارث ، ادعا نمود که کنیز امام باردار است ، قاضی در رسیدگی به دعوای ارث میان مادر و جعفر (برادر امام) ، کنیز امام را در خانهای برای زمانی که زنی آبستن تواند بود ، نگهداشت و هیچ نشانی از آبستنی دیده نشد. با این حال، چگونه میتوان دعوای «عثمانبنسعید» را پذیرفت.؟!
چگونه یک آدمی هزارودویست سیصد سال زنده تواند ماند؟!.
اگر دعوای «عثمانبنسعید» خردمندانه و پذیرفتنی بوده ، چرا نویسندگان شیعه ، دورهی پس از درگذشت امام حسن العسکری را دورهی «حیرت یا سرگردانی شیعیان» نامیده و از پراکنده شدن ایشان در دوازده دسته سخن گفتهاند؟!
چرا «توقیعات» امام پنداری که عثمانبنسعید و فرزندش محمدبنعثمان بیرون می آوردند بخط «محمدبنعثمان» بوده. همان خطی که نامهها از زمان امام حسن العسکری نوشته میشده؟! آیا جز اینست که «عثمانبنسعید» و پسرش که در دستگاه امامان شیعه کار میکردهاند ، برای گرفتن «وجوهات» از پیروان سادهدل و زنده نگه داشتن دکان یک کیشِ تباه ، این دروغ شگفت را ساخته بودهاند؟!
از اینها گذشته ، مگر نه اینست که امامان گذشته نیز «تقیه» مینمودهاند و دعاوی خود را نزد دیگران انکار میکردهاند پس چرا برای نجات جان خود «ناپیدا» نشده بودند؟! بدیگر سخن ، با بودن دستور «تقیه» که جعفر بن محمد و فرزندانش بکار میبسته اند ، دیگر چه ترسی داشته اند و چه نیازی به پنهان شدن بوده؟!
مگر نه اینست که عثمانبنسعید و دیگر مدعیان «نیابت امام ناپیدا» نیز «تقیه» میکردهاند و گفتهها و دعاوی خود را جز نزد رافضیان نهان میداشتهاند و هیچ گزند یا آسیبی نیز بآنها نرسیده؟!.؟!.
احمد کسروی در کتاب «التشیع و الشیعه» که بزبان عربی نگاشته ، چنین مینویسد :
«... آنگاه اگر امامتان از ترس جان خود از سوی خلفا پنهان شده پس چرا هنگامی که خاندان شیعی بویه بر بغداد چیره شدند و خلفای بنیعباس فرمانبر ایشان گردیدند ، پیدا نشد؟!.
پس چرا هنگامی که شاه اسماعیل صفوی برخاست و از خون سنیان جویها روان ساخت پیدا نشد؟!
پس چرا در زمان کریمخان زند پیدا نشد و او از بزرگترین پادشاهان ایران بود که سکه بنام امامتان (صاحب الزمان) زد و خود را نماینده (وکیل) از سوی او شمرد؟!.
و پس از همهی اینها چرا امروز پیدا نمیشود که شمار شیعیان به شصتملیون رسیده و بیشترِ ایشان هم از بیُوسَندگان [=منتظران] اویند؟!. » [1]
امروز ما میتوانیم این پرسشهای کسرویِ بزرگ را دنبال نماییم و از بیوسندگان امام پنداری بپرسیم پس چرا زمانی که در ایران ، ملایان شیعه رشتهی اختیار یک کشور بزرگ و توانگر [=ثروتمند] را بدست گرفتند ، پیدا نشد؟!
پس چرا زمانی که حکومت «صدام حسین» در عراق برافتاد و نخستوزیران شیعی در آنجا بر سر کار آمدند ، پیدا نشد؟!
آیا هنوز هم «تقیه» مینماید و از کشته شدن بدست خلفای بنیعباس بیمناک است؟! «أفَلَا تَعْقِلُون» ؟!.
[1] : احمد کسروی ، «التشیع و الشیعه» ، س 42
⭐️⭐️⭐️
کتابها و نوشتههای کسروی در دو کانال زیر آمده است :
@pakdini
@kasravi_ahmad