ما
همهٔ ما
نزدیک به قفلِ بسته
نشسته بودیم،
از آن میان
تنها من تازه رسیده بودم؛
شاعری گمنام
در حصارِ هزار تیغِ گرگ.

دنیا
بویِ گوسفند گرفته بود.
مردم با ایماء و اشاره می‌گفتند:
هیچ اتفاق خاصی رُخ نداده است.

لعنت بر ترس،
لعنت بر تیغ،
لعنت بر تنهایی…!

تا سرانجام خبر رسید:
گرگ از حلقهٔ سگ‌ها
گذشته است.

دریغا هراسْ خوردگانِ گلیمْ بر دوش،
هرکجا که می‌خواهید اطراق کنید،
مرا همین بالاپوشِ مُندرس بس است
تا بر هفت اقلیم کلمات
پادشاهی کنم.


#سيدعلى_صالحى

@berkeyekashii

Comments

Be the first to add a comment