وقت خزان شد لاجرم پاییز می آید
احساس من از دور حلق آویز می آید

پاییز فصل عاشقانه های بارانی
اما، برای من چه رعب آمیز می آید

این بخت بداحوال را از من جدا سازید
هرجا گریزان می روم او نیز می آید

حال بدی دارم چشانم گریه می خواهد
از آسمان اشک سفید و ریز می آید

ترسی که در عمق وجودم جای خوش کرده
دردی که مرگ در پیش آن ناچیز می آید

من ماه ها در انتظار نیمه ای بودم
گمگشته ی من عاقبت پاییز می آید

#سليمان_شاكري

Comments

Be the first to add a comment