فرهادِ مغلوب، گهنالگوی قهرمانِ قربانیِ در ایران مدرن
در این نوشته میخواهم نشان بدهم چطور برخی از کهنالگوها در اسطورههای ایرانی-اسلامی مانعِ عاملیتِ سیاسیِ میشوند. چطور تجددخواهان قربانیِ این کهنالگوها شدهاند، و کدام کهنالگوهای ایرانی-اسلامی عاملیت و کنشگری را در ما تقویت میکنند.
تمدنها و کهنالگوها نخست یک امر بدیهی را یادآوری میکنم. هیچ تمدنی بدون کهنالگوها و اسطورههای قوی شکل و قوام نمیکیرد. برای مثال، اروپاییها که خودشان اسطورههای سترگ و جهانشمول نداشتند، ابتدا در قرون وسطی مسیحیتِ شرقی را پذیرفتند و سپس در رنسانس نیز اسطورههای مسیحی را با کهنالگوهای یونانی-رومی درآمیختند. در نمونهٔ وطنی، تمدن صفوی و احیای ایران با درآمیختنِ اسطورههای ایرانی-شیعی و تلفیق آن با اندیشههای صوفیانه و عرفانی شکل گرفت و بنظر میرسد ما هنوز در همان چهارچوبِ تمدنی سیر میکنیم.
قهرمانِ قربانی، یکی از آن کهنالگوهای تاریخی ایرانی است که در ادبیات شیعی هم قرینهاش کمشمار نیست و مکرر بازتولید شده است. از سیاوشِ فردوسی تا داشآکلِ هدایت، این تیپ قهرمان اگرنه پُربسامدترین، که از پُربسامدترین کهنالگوها و شخصیتهای ادبیات فارسی است.
خسرو یا فرهاد؟ در اسطورهٔ مثلثِ عشقیِ خسرو و شیرین و فرهاد کهنالگوی «قهرمان قربانی» به عالیترین و کاملترین صورتِ ممکن به تصویر کشیده شده است. خسرو عاشق شیرین میشود. از ترس بدخواهان او را در قلعهای پنهان میکند. فرهاد یکی از مهندسان و جنگآورانِ قلعه عاشق شاهدخت میشود. شیرین که تابحال دلباختهٔ خسرو بوده، عاشقِ فرهاد میشود. خسرو که این عشق را قویتر از جلالِ خود میبیند، حیله میکند و فرهاد را به اصطلاح امروزیها دنبال نخودسیاه میفرستند. فرهاد هم برای اینکه ثابت کند که قهرمان است، تن به حیلهٔ خسرو میدهد. در نهایت خسرو بهدروغ خبرِ مرگ شیرین را به فرهاد میدهد. و اینگونه است که فرهادِ قهرمان از غصه جان میدهد و مهمترین مانع از سر راهِ خسرو برداشته میشود.
نمادشناسی شیرین همزمان نماد شوکت و سعادت است. خسرو نماد فرادستانِ باجلال اما بیمروت و فرهاد نماد فرودستانِ بااصالت. هردو اما دلباختهٔ شوکتِ شیرین و بیدریغ از انجامِ هر کاری برای رسیدن به او. از کوششهای فرهاد زیاد شنیدهایم. اما خسرو هم از ابتدای داستان مجاهدتهای فراوان میکند و حتی در برابر پدرش میایستد و تقریبا به تمامی شرطهای شیرین تن در میدهد.
کهنالگوی انفعال منفعل بودن یا کارِ بیهوده کردن، سادهدلانه فریب خوردن، غم خوردن و از غصهٔ معشوق یا مَکرِ رقیب جان باختن الگوی سیروسلوکِ این کهنالگوی قهرمانِ قربانی است. همین الگو را در سیاوشِ باستانی و هم در داشآکلِ مدرن میبینیم (قهرمانِ داستانِ صادق هدایت عاشق و دلسوختهٔ دخترِ دوست مرحومش است. اما تا لحظهٔ مرگش کسی از این عشق باخبر نمیشود). حتی روایتهای شیعی از سرگذشت امام علی پس از پیامبر یا واقعهٔ کربلا، برخلاف شواهد تاریخی، علی و فرزندش حسین را در همین چهارچوب قرار میدهد تا بر قهرمانیشان صحه بگذارد.
کهنالگوهای کنشگر اما در اسطورههای ایرانی-اسلامی کهنالگوهای پرشمار دیگری هستند که منفعل نیستند. همچون رستم که تاجبخش است و ناجی کشور و حامی مردم. یا کیخسرو که احیاگر تاجوتخت و بازگشت فره ایزدی به کشور است. یا فریدون و کاوه که نابودگرِ ضحاکاند.
پیامبر اسلام یکی از کنشگرترین الگوها و اسطورههای اسلام است. بیخود نیست که بر خلاف جریان غالب در روحانیت شیعه، در کلام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، رسولالله جای پرنگتری از امام علی و امام حسین دارد. آيتالله خمینی بسیار هوشمندانه عناصر گفتمانی خود را انتخاب و اِعمال میکرد. او به واقعهٔ عاشورا بیشتر تاکید داشت و به نقش و شخصیتِ حسینِ اسطورهای کمتر میپرداخت. همچنین از دوران سکوت امام علی و مظلومیتش بسیار کم سخن میراند.
کهنالگوهای اصلاحطلبی استعفای بازرگان و دردِدلهای خاتمی از آنها قهرمان ساخت. اما جناح مطبوعِ هردو رهبرِ سیاسیِ یادشده از صحنهٔ اصلیِ سیاست حذف شدند و هرگز برنگشتند. میرحسین موسوی و مهدی کروبی برخلافِ دو شخصیت پیشین مشی منفعلانه نداشتند. اما گویی حصر و حذفشان مهر تاییدی بر قهرمانیشان بود
در آستانهٔ انتخابات ریاست جمهوری ١۴٠٠، بنظر میرسد جریانِ رهبریِ اصلاحطلبان تصمیم گرفته از الگوی فرهاد کوهکن پیروی کند. کنارهبکشد و دوران بازنشستگیاش را در غصه خوردن یا کارهای بیهودهای سپری کند که کمکی به رسیدن به مقصود نمیکند. این جریان نه انسجامی برای عقبنشینی تاکتیکی دارد و نه توانی برای تهاجم.