دستانم ميلرزد. ديگر توان مرثيه گويى براى عزيزانم را ندارم. تا كى درد؟ تا كى اشك؟ حسين فرجى رفيق دير و دورم هم ، در غربت جانكاه جان باخت در حالى كه ذرّه ذره ى جسم و جانش ايران را فرياد ميزد. تكه ى ديگرى از وجودم كنده شد. نمى دانم چند تكه ى ديگر باقى مانده است. چه بگويم؟ و چگونه بگويم از آن همه خاطره كه به آنى پركشيد. از روزگار جوانبختى تا ايام غريبانه ى پيرانه سرى؟ يك كلمه ، تنها يك كلمه نقطه ى پايان را رقم زد : مرد. !!!! همين. چگونه باور كنم؟ چگونه بپذيرم كه يك كلمه ، تنها يك كلمه ، ناقوس پايان عمرى شب و روز بسر آوردن و در خوشى و ناخوشى ، درد و بى دردى همراه و همدل و يار و ياور بودن را به صدا در آورد ؟ مى دانم : ز مادر همه مرگ را زاده ايم ، خوب ميدانم ، اما باورش ، باور مرگ عزيز سخت است ، خيلى سخت است. عشق و نور همراهت باد حسين جانم. خوشبخت من كه ساليان دراز از موهبت دوستى و دوست داشتنت برخوردار بودم. جايت در دلم خالى است و خالى خواهد ماند. بخواب عزيزم كه اكنون آرامش ابدى از آن توست و درد بى درمان نبودنت از آن ما.
فریدون فرحاندوز
7 comments
شهرزاد
تسلیت عرض میکنم خدمتتون
جناب فرح اندوز ، پس کی خوندن غزلیات سعدی رو شروع میکنید
سلام استاد ، تسلیت عرض می کنم ولی بهرحال سر تسلیم داریم به قاعده ای که آن یکتای بی همتا برایمان مشیت نموده اند و برای شما شادی و تندرستی از او خواستارم چون با صدای زیبای تان خیلی آموختیم و خوش به سعادت شما که کانال جاری شدن عشق او برای همگان هستید
هما ارژنگی
درود و درد را در کنار هم مینگارم تا بدانید که درد رفتن عزیزان را خوب می شناسم و چه بخت یارند کسانی که سالها از دوستی یاری آگاه و یگانه بر خوردار بوده اند. هر چند که جای خالی چنین یار، به حفره ای ژرف و تاریک می ماند.....
در این سوک مرا هم شریک بدانید. روانش به مینو و یادش به دل باد.
جناب فرح اندوز ، پس کی خوندن غزلیات سعدی رو شروع میکنید
هیچ راه ارتباطی هم که نیست با شما
جامعه ادب و هنر ایران بهش احتیاج داره
لطفا اقدام کنید
سپاس
به یاد رفتگان و دوستداران
موافق کرد با ابر بهاران
چنان بیرحم زد تیغ جدایی
که گویی خود نبوده ست آشنایی
در این سوک مرا هم شریک بدانید.
روانش به مینو و یادش به دل باد.