استاد بزرگ هوایی کردن جوان ها؛ "مهندس" شریعتی!

"کسانی از اهل فن امثال علی شریعتی و تعدادی دیگر از جمله حبیب‌الله پیمان، ابوالحسن بنی‌صدر، محمد نخشب و کاظم سامی را سوسیالیست‌های مسلمان می‌نامند، از این لفظ چنین برمی‌آید که بناست با حفظ اعتقادات مذهبی به دنبال آرمان‌های سوسیالیسم مانند عدالت اجتماعی باشند.

از میان سوسیالیست‌های مسلمان البته علی شریعتی اقبال بیشتری یافت، با آنکه ابوالحسن بنی‌صدر هم از اقتصاد توحیدی گفت و حتی از قدرت سیاسی هم بی‌نصیب نماند و امثال حبیب‌الله پیمان هم در ترویج‌ اندیشه‌شان کم نگذاشتند، ولی به جایگاه ویژه علی شریعتی و نفوذ معنوی وی نرسیدند.

شریعتی البته که از مفاهیمی مانند ارزش اضافی و کلونیالیسم و امپریالیسم و برده‌داری و مانند آن که در بحث‌های اقتصاد سیاسی و تاریخ اقتصاد رایج‌اند زیاد بهره می‌گرفت، ولی روشن بود که مثل بسیاری دیگر چیز زیادی از علم اقتصاد به معنای خاص فهم و بررسی علمی تولید و توزیع و مصرف نداند. مساله‌اش هم اینها نبود، مثل خیلی‌های دیگر دغدغه‌اش استثمار بود و بیشتر به بازتوزیع فکر می‌کرد و البته نگاه مثبتی به مالکیت خصوصی نداشت.

علتش هم روشن بود، برای برانگیختن جوان‌ها و نوجوان‌هایی که مخاطبانش بودند به اینها نیاز داشت، حرف از کمیابی هرچند توصیف درستی از واقعیت باشد، ولی به کار هوایی کردن جوان‌ها نمی‌آید. در یکی از مشهورترین حرف‌هایش گفته بود: سوسیالیسم انسان را از بندگی اقتصادی در نظام سرمایه‌داری و زندان مالکیت استثماری و منجلاب بورژوازی، آزاد می‌کند و روح پست سودجویی فردی و افزون‌طلبی مادی را که جنون پول‌پرستی و قدرت‌ستانی و هیستری رقابت و فریبکاری و بهره‌کشی و سکه‌اندوزی و خودپرستی و اشرافیت طبقاتی زاده آن است، ریشه‌کن می‌سازد و جامعه را و زندگی را جولانگاه آزاد و باز و یاری‌دهنده‌ای برای تجلی روح حق‌پرستی و تعالی وجودی و تکامل اجتماعی و رشد نوعی می‌کند...

البته منظور وی از سوسیالیسم به اصطلاح مارکسیسم و کمونیسم (بخوانید اقتصاد دستوری در شوروی و بلوک شرق) نیست و به آنها هم می‌تازد و معتقد است در آنها هم در نهایت خلق و خوی حیوانی آدم‌ها تغییر نمی‌کند و حاصل کار آنها هم در نهایت خیلی تفاوتی با انسان بورژوای غربی ندارد. البته در سوسیالیسم تخیلی شریعتی حرف از بازتوزیع صرف هم نیست و فراتر از اینهاست، گفته بود: روشن است که به چه معنایی ما مارکسیست نیستیم و به چه معنایی سوسیالیستیم. مارکس، به عنوان یک اصل علمی و کلی، اقتصاد را زیربنای انسان می‌گیرد و ما درست برعکس به همین دلیل با سرمایه‌داری دشمنیم و از انسان بورژوازی نفرت داریم و بزرگ‌ترین امیدی که به سوسیالیسم داریم این است که در آن، انسان، ایمان و اندیشه و ارزش‌های اخلاقی انسان، دیگر روبنا نیست، کالای ساخته و پرداخته زیربنای اقتصادی نیست، خود علت خویش است، شکل تولیدی به او شکل نمی‌دهد، در میان دو دست آگاهی و عشق آب و گلش سرشته می‌شود و خود را خود انتخاب می‌کند، می‌آفریند و راه می‌برد.

شریعتی تصور می‌کرد کافی است اراده لازم با کمی چاشنی عشق و عرفان وجود داشته باشد تا بتوان دنیا را گلستان کرد و از کمیابی گریخت و عدالت اجتماعی را تمام و کمال محقق کرد، انگار که اسیدی به نام آگاهی هست که انسان‌ها را دگرگون می‌کند، فقط کافی است دوز کافی از آن را مهیا کنیم تا انسان‌هایی که حتی در نظام‌های کمونیستی هم بعد از مدتی به اصل خود برمی‌گردند، رام و اهلی شوند. چنین نگاهی به میزان توانایی‌های انسان در تغییر احوال جهان البته روشن بود که جز به رویااندیشی نمی‌انجامید و حاصلش ماموریت غیرممکن مهندسی سرشت آدم‌ها بود.

رویکرد رمانتیک شریعتی به همه‌کس و همه‌چیز و اراده‌گرایی وی شاید در میان مخاطب کم‌سن و سال جاذبه ایجاد می‌کرد، ولی آنقدر با واقعیت‌ها فاصله داشت که بعید بود اهل فن آنها را جدی بگیرند. اندیشه او محصولی بی‌کیفیت از فرانسه آن روزگار بود که چپ‌زدگی و میل به تغییر در آن غوغا می‌کرد، می‌خواست همه چیز را عوض کند، بدون آنکه کمترین تصوری از دشواری‌های راه و حتی نتیجه نهایی کار داشته باشد".


در شماره این هفته جریده وزین تجارت فردا به علی شریعتی پرداخته ام که از قرار هنوز هم هوادار کم ندارد، از آن ایده های ظلمانی بعید است چیزی جز خشونت و توهم بیرون می آمد، والله اعلم.

https://bit.ly/31PkyD5

کانال راهبرد/امیرحسین خالقی
@RahbordChannel

7 comments

در آن زمان کمونیسم و سوسیالیسم نیمی از جهان را دربرگرفته بود، چپ بودن مد بود و بزرگترین کشور کمونیست دنیا و مهد سوسیالیسم یعنی شوروی همسایه دیوار به دیوار ایران بود. انقدر کمونیسم گسترده شده بود که حتی روی شاه هم اثر گذاشت که منجر به اصلاحات ارضی و شریک کردن اجباری کارگران در سود کارخانه ها شده بود. نمی توان به آدم های آن دوره زیاد خرده گرفت. شاید اگر ما هم در آن روزگاران بودیم راه آنها را انتخاب می کردیم. یک ایراد بزرگ ما ایرانی ها این است که زیادی گذشته نگریم و دوست داریم همیشه وضعیت نامساعد فعلی را گردن آدم هایی بندازیم که صد تا کفن پوسانده اند. البته آنها در وضعیت فعلی مقصرند ولی سرزنش دائمی آنها چه فایده دارد. بجای سیر دائم در گذشته باید آینده نگر باشیم باید برنامه بریزیم که الان باید چکار کنیم که 50 سال دیگر و بعد از مرگ ما، آیندگان همین حرف هایی را نزنند که ما در مورد گذشتگان می زنیم. وظیفه اقتصاددان واقعی (نه آبکی) این است که به حکومتی ها و مردم حالی کنند که اگر می خواهیم توسعه اقتصادی پیدا کنیم، راهی جز نظام سرمایه داری و تجارت آزاد نداریم. باید این ایده مسخره تولید ملی را بریزیم دور و بگذاریم تجارت آزاد، مزیت نسبی ما را مشخص کند.
و در آخر، بنظر من بزرگترین مشکل ما، مذهبی بودن است. کلا انسان مذهبی دنیا گرا نیست و حاضر است همه چیز را فدا کند که شاید خدایان موهوم را راضی نگه دارد
این والله اعلم یعنی چه؟ یعنی خدا بهتر می داند. اگر خدا بهتر می داند خب برید ازش بپرسید! چرا این همه بحث می کنید پس؟
دوستان، چیزی به اسم خدا وجود ندارد. چون شواهد و مدارکی از او وجود ندارد. او قابل بررسی ساینتیفیک نیست، هرچه قابل بررسی ساینتیفیک نباشد اثری در زندگی ما ندارد. خدا یک مفهوم فلسفی بیش نیست

نترسید، سنگ نمی شوید
با درود و احترام

به طور خلاصه

ایرانیان برای ورود به "شاهراه توسعه درست، پایدار و غیر قابل برگشت" نخست باید بدانند که دچار انحطاط شده اند. دوم، دلایل و ریشه های انحطاط را بشناسند. یعنی بررسی تاریخ اندیشه در ایران. سوم، شناخت واقعیت های کنونی ایران و مناسبات قدرت در جهان. چهارم، یافتن راه حلی واقع گرایانه و علمی.



از آنجا که در این چهل و اندی سال گذشته به دانش آموزان در مدرسه آموخته اند که دانش آموزان تنبل در دبیرستان علوم انسانی می خوانند. و تنبلها در دانشگاه به رشته های علوم انسانی مثل تاریخ و اقتصاد و ... می روند. و برخی پا را فراتر نهاده و گفتند: اقتصاد مال خر است و . . .  و با انواع همین اندیشه ها سیاستهای کلان پی ریزی شد و از زیر بنا، دیوار کج شروع به بالا رفتن کرد و آجر به آجرش با ستاده های آن انحطاط ها، ساخته شد. اما کج و ...



برخی هنوز تسلیم و هیپنوتیزم ایدئولوژی های جهانی و منطقه ای و داخلیِ شکست خورده و اندیشه های عقب مانده اند. اما هنوز  ژست روشنفکرانه دارند. و دیگرانی را که  خیال بافی های کودکانه و یا متوهمانه را مطالعه و برای جامعه روشنگری می نمایند، همچنان مورد تمسخر و توهین قرار می دهند. آنهم بدون ابراز یک جمله عقلی و علمی منسجم. چراکه هنوز درک نکرده اند که شناخت درست و ژرف گذشته که بصورت منسجم انجام گیرد، می تواند و حتما ، چراغ راه آینده است. و این به معنای گیر کردن در گذشته نیست. درس گرفتن و راه حل یابی و  ... است.

آنان که مطالعه گذشته را کاری عبث می دانند. هنوز متوجه نیستند که خود، در گذشته گیر کرده اند. چراکه همواره از  اندیشه تا عملکردهای هم فکرانشان در گذشته را تبلیغ، ترویج و یا مدافعی سرسخت اند آنهم نه به روش علمی . به روش عامیانه. و همواره از بررسی محصولات ایدئولوژی شان که رد پایش در گذشته است، هراس دارند و یا برخی شان هنوز هم در حال ماله کشی هستند. و دست از ایدئولوژی های شکست خورده در جهان و نیز در ایران برنمی دارند.



بنابراین ایدئولوژی های زیان آفرینی همچون حضرات ماوردی، سید جمال الدین اسدآبادی و ... فضل الله نوری و ... شریعتی و آل احمد، و فدائیان  . . . و ...

باید ژرفای انحطاطی را که ایران را دچار نموده اند، مطالعه و تبیین شود تا بتوانیم راه حل مناسب را درست انتخاب نموده و دوباره دچار تکرار انحطاط گذشته نشده و یا انحطاط جدیدی با رنگ و لعاب جدید به انحطاط های قبلی نیافزاییم.



علی زارعان شیروانه ده
ضمنا، چرا نباید به ایدئولوژیها و افرادی که ایران را ویران نمودند، خرده گرفت؟
Ardeshir (ali) Zarean Shirvanehdeh
ضمنا، چرا نباید به ایدئولوژیها و افرادی که ایران را ویران نمودند، خرده گرفت؟
ویرانی که حتی محمدرضاشاه فقید که همواره در خدمت منافع ملی ایران و ایرانی بود، نتوانست جلوی آن ویران کنندگان ایران را بگیرد.
Ardeshir (ali) Zarean Shirvanehdeh
ویرانی که حتی محمدرضاشاه فقید که همواره در خدمت منافع ملی ایران و ایرانی بود، نتوانست جلوی آن ویران کنندگان ایران را بگیرد.
شاه ۴۰ ساله زیر گل است. بکشید بیرون از
شاه. تموم شد اون آدم
مرده پرستی و نبش قبر را بریزید دور
فکر الان و راه حل برای بهبود زندگی زندگان باشید
A H
شاه ۴۰ ساله زیر گل است. بکشید بیرون از شاه. تموم شد اون آدم مرده پرستی و نبش قبر را بریزید دور فکر الان و راه حل برای بهبود زندگی زندگان باشید
با درود و احترام


 زندگانِ مرده  و  مردگانِ زنده



موضوع کشورداری و بحث بر سر محصول بود و ستاده ها.

محمدرضاشاه فقیدی که به قول شما زیر خاک است و ولش کنیم و   .  .  .   

این مرده ای که جسدش زیر خاک است اما ستاده های ایران مداری هایش هنوز هم زنده تر از زندگان لاف زنیست که فقط حاصلشان ویرانیست. اما هنوز هم برخی دستاوردها و زیر ساخت های آن مرده، در حال حل کردن بسیاری از مشکلات ایران و همان اندک کسانیست که او را هنوز غیر منصفانه و با عصبیتهای ایدئولوژیک سرخ و سیاه و نخ نماشده ، می سنجند.

بحث بر سر اشخاص نبود و نیست. بحث اندیشه، کشورداری و ... و  نهاد و نماد ملی ایرانیان است. دولت ملی و قوی ایرانی.

ضمنا با عرض ادب و احترام. خواستار همزیستی مسالمت آمیزی متمدنانه حتی با مخالفان سرسخت هستم و هستیم.

کمی منصف، و واقع بین بودن کار سختی نیست. دوست هم وطن.



به امید روزگاری بِه از این، برای همه مان . . .



علی زارعان شیروانه ده