دوست و سرور ارجمندم دکتر وحید ضیایی، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر و مجری رادیو و تلویزیون که این روزها، ظهرمان با برنامه
دولت بیدار او که از رادیو فرهنگ پخش میشود رنگین و روحانگیز شده، من را غرق محبت خودش کرده است و التفاتی به اجراهای صوتی من از غزلهای حافظ داشته است.
امیدوارم لایق نگاه نیکوی او باشم.
سهیل قاسمیشاید تاسی مردم به حافظ، بیشتر به این دلیل است که احساس می کنند یک علقه و علاقه شاعرانه شان را حافظ می تواند جواب بدهد. یعنی حافظ دلاش میخواهد با مردم و برای مردم باشد در طی سالیان؛ و این حس را هم مردم نسبت به حافظ دارند.
اما در نظر داشته باشیم که شاید نوعی از کم سوادی امروز برخی از ما ایرانیان، باعث شده است که در باره حافظ، ما پوست مسئله را بگیریم و مغز مسئله را کنار بیندازیم. یعنی به فال حافظ بیشتر از خود حافظ ارزش بدهیم. به این که آن زیرنویس حافظی که ما را به خوب بودن یا بد بودن؛ به نیک بودن اختر یا به کژ بودن اختر اشاره میدهد، بیشتر از خود شعر حافظ برای ما قابل اهمیت باشد.
این شاید در دراز مدت به ما لطمه جبران ناپذیری بزند که ما بیشتر از این که با خود شعر، این سرمایه جاودانی ایرانی سر و کار داشته باشیم، با مفهومی ضمنی از یک شعر مواجه باشیم.
به همین خاطر احساس میکنم که ادبای معاصر ما، نویسندگان ما و آنهایی که به هر حال با حافظ سر و کار دارند، نه به مفهوم ادبای کلاسیک، نه به مفهوم صرفاً آکادمیسین ها و دانشگاهیان، بلکه هر که با حافظ زندگی کرده است، هرکه حافظ را فهمیده است، و این فهم ما از حافظ نه به مفهوم فهم کتابی، که به مفهوم فهم هنری، فهم انتزاعی از شعر و دیوان حافظ بوده است؛ هرکه بتواند از این منظر وارد شود و حافظ را نه از دیدگاه الوهیتی، نه از دیدگاه عرفانی، نه از دید اساتیدی که پیش از این بوده اند؛ بلکه از منظری امروزیتر، اجتماعیتر، هنریتر و مردمیتر نگاه کند و سعی کند مابین حافظ و مردم آشتی برقرار کند؛ حالا چه از لحاظ زبانی، چه از لحاظ معنا و محتوا، چه از لحاظ خوانش، چه از لحاظ نحوه برخورد یک فرد با متن، از هر کدام اینها بخواهد این دوستی و الفت را ایجاد کند، اتفاق بزرگی را رقم میزند.
در خوانش حافظ امروز، حافظ را تنانه باید خواند.یا طبیعتمدارانه باید خواند. و تن و طبیعت است که حافظ را به جامعهی امروز روحگریز ما پیوند میدهد. چون به هر حال ما باید برای درک حافظ، امروزمان را در نظر بگیریم. بدانیم با چه مخاطبانی سر و کار داریم. این مخاطبان کجای زندگی ما قرار دارند؟
این مخاطبان ما کسانی هستند که شاید شعر کمتر میخوانند. کسانی هستند که به ادبیات کلاسیک ما کمتر آگاهاند. اما دلشان می خواهد از این گنجینه استفاده کنند. دلشان می خواهد با پوست و گوشت و استخوان درک کنند. به قول فروغ فرخ زاد: «با تنم که مثل ساقهی گیاه، آب و آفتاب و باد و خاک را میمکد که زندگی کند»، ما دلمان میخواهد و مخاطبان ما دلشان میخواهد که باد و آفتاب و خاک شعر را لمس کنند. طبیعت و تن شعر را لمس کنند و با آن ارتباط برقرار کنند.
حالا هر کسی که بیاید و بخواهد این گونه با حافظ مانند یک شخص برخورد کند، به مثابه یک تن، به مثابه جزوی از طبیعت، طبیعت امروز بخواهد برخورد کند، به نظر من کاری است که آیندهی ادبیات کلاسیک ما با آن ربط مستقیم خواهد داشت و رستگاری ادبیات ما و فهم ادبیات ما به این ارتباط خواهد داشت.
اتفاقات خوبی در این زمینه افتاده است. ما دوستانی را داریم که به خوانشهای جدیدی از حافظ رسیدهاند. ما دوستانی را داریم که دارند در گوشهگوشهی ایران حافظ را جزء به جزء آنالیز میکنند، شیوهی خوانش درست از حافظ ارائه میدهند و سعی میکنند حافظ را تکه تکه در بشقاب غذایی روح و جسم ما و جان ما قرار دهند و مخاطب ما درک کند که حافظ به دور از این فضاسازیهای بزرگمآبانهی عجیب و غریب، همانی است که کنار نشسته است، با ما غذا میخورد، تکّه میاندازد، شوخی میکند، و با ما عاشقانه سخن میگوید و ما با حافظ عاشقانه میتوانیم صحبت کنیم. سبک زندگی از حافظ بیرون بکشیم.
یکی از این دوستان، دوست پژوهشگر و شاعر ما آقای
سهیل قاسمی اند. من این حرکت را پیشتر در گنجور، پیشتر در وبسایتشان، پیشتر در آثارشان دیده بودم. برای من همین حرکت بسیار ارزشمند است.
شیوایی کلام، خوانش درست، و ممارست ایشان در تلاش برای این که مخاطب به نحوی درست با حافظ آشنا شود. و جای خالی یک صدای گرم در شنیدن حافظ؛ میتواند همین امر را به ثبوت برساند که نزدیکتر شویم به #حافظ. و احساس کنیم که حافظ است که جلوی ما نشسته است، به ما لبخند میزند و دلاش میخواهد ما را آنگونه که هستیم قبول کند.
عاشقانه بگوییم که ادبیاتی داریم که بهمثابه یک انسان میتوانیم با او به گفت و گو بنشینیم.
ویدیو کامل سخنان دکتر ضیائی:
https://www.aparat.com/v/gswSW