#حکایت است که ملانصرالدین زنش را هر روز کتک میزد...

از او پرسیدند چرا او را بی دلیل میزنی ؟

گفت : من که نمیتوانم برایش غذایی بیاورم , او را سفر ببرم, برایش لباسی بخرم یا وظیفه همسری بجا آورم . پس او را میزنم که یادش نرود من شوهرش هستم ...

حالا
در یکی از کُرات در کهکشانی دور , وادی ای را میشناسم که نه تنها حاکمانش قادر به تامین رفاه و آسایش مردمانشان نیستند . بلکه مدام میزنند و میگیرند و میبندند تا مردم یادشان نرود که حکومت در اختیار چه کسانی است ...😅
#طنز تلخ
@SepehrAzadi

Comments

Be the first to add a comment