🔶 تاریخ محمد
🔹 ترجمه‌ی تاریخ ابن‌هشام


🔸 115ـ گروش بني‌حارِث

محمد ، خالِد ابن وَليد را با لشکری در سال دهم به تیره‌ی بني‌حارِث که تیره‌ای بزرگ در نجران بودند و هرگز کسی بر ایشان فیروزی نیافته بود فرستاد تا ایشان را باسلام دعوت کند ، و اگر نپذیرند جنگد. پس چون رفت و دعوت کرد ، پذیرفتند و باسلام درآمدند. و خالد نامه‌ای به محمد نوشت و آگاهی از اسلام ایشان بازداد. و چون محمد از نامه‌ی خالد آگاه گردید ، فرمود پاسخ او بازنوشتند که برخیز و به مدینه بیا و گروهی از ایشان را با خود بیاور. چون نامه‌ی محمد به خالد رسید ، آهنگ مدینه کرد و گروهی از ایشان را با خود آورد. محمد از ایشان پرسید : چگونه است که دشمن بر شما فیروزی نیافت؟ گفتند : از بهر آنست که درمیان ما دوسخنی نباشد ، و پیوسته یکدل و راست‌باور باشیم. و ستم نکنیم و روا نداریم. محمد براست داشت و ایشان را بازگردانید. و پس از چهار ماه عمرو ابن حَزم را با پیمان‌نامه پیش ایشان فرستاد تا آنجا باشد و ايشان را فقه و قرآن و فرمانهاي ديني و شعائر اسلام آموزد و زكات از ايشان ستاند.


🔸 116ـ گروش رِفاعَة ابن زید جذامی و تیره‌ی جذام

رِفاعَة ابن زید جذامی سردار تیره‌ی جذام بود و در سازش حُدَیبیه پیش محمد آمده و مسلمان گردیده بود و در مسلمانی بسیار نیکرفتار و پسندیده‌خو بود. چون پرگ خواست و پیش تیره‌ی خود بازمی‌گردید ، محمد فرمود از بهر او نامه‌ای نوشتند تا تیره‌ی خود را باسلام دعوت کند.

چون پیش تیره‌ی خود رفت و نامه‌ی محمد بر ایشان خواند و ایشان را باسلام دعوت کرد ، همه دعوت و پند او را پذیرفتند و باسلام درآمدند.


🔸 117ـ فرستادگان هَمْدان و گروش ایشان

هَمْدان تیره‌ای بزرگ بودند که در یمن نشیمن داشتند و بسیار توانگر و باشکوه و انبوه بودند. سر ایشان مالک ابن نَمَط بود. پس مالک با گروهی از سرداران آهنگ دیدار محمد کردند ، در آن هنگام که محمد از لشکرکشی تبوک بازگردیده بود. چون به نزدیک محمد آمدند ، خود را آراستند و رختهای راه‌راه کتانی (بُرد یمنی) پوشیدند و دستارهای عدنی بر سر گزاردند و بر اسبهای تازی نشستند و پرده‌داران از پیش خود برنشاندند و رجزخوانان می‌رفتند.

پس چون درآمدند و نشستند ، مالک برخاست و ستایشی چند ازآنِ تیره‌ی خود کرد و پس از آن همگی برخاستند و مسلمان گردیدند. و محمد ایشان را دهشها داد و درباره‌ی ایشان نامه‌ای نوشت.


🔸 118ـ مُسَيلِمَه‌ي دروغگو و اَسوَد ابن كَعب عَنسي

مُسَيلمه‌ي دروغگو و اَسوَد ابن كَعب عَنسي در زمان محمد ، هر دو دعوی برانگیختگی کردند. و مُسَیلمه در یمامه و اَسوَد در صنعای یمن نشیمن داشت.

محمد فرماندهان و کارگزاران به سرزمينهای پیرامونی از بهر جزيه و زكات فرستاد. و چون فرستاده‌ی محمد به صَنعاي يمن رسید اَسوَد بجنگ او بیرون آمد.

چون خاندان بني‌حَنيفه از سوي يمامه به مدینه آمدند و مسلمان گردیدند مُسَيلمه‌ نیز با ایشان بود. پس از بازگشت مُسَیلمه از دین بازگردید و دعوی برانگیختگی کرد. و نامه‌ای به محمد نوشت که من با تو در برانگیختگی همبازم.

محمد پاسخ نامه چنین بازفرستاد : «بنام خدای مهربان و بخشاینده ، از محمد برانگیخته‌ی خدا به مسیلمه‌ی دروغگو ، درود بر هر كس كه از راهنمایی (دین) پيروى كند. زمين ازآن خداست آن را به هر كس از بندگانش كه خواهد می‌دهد و فرجام (نیک) ازآنِ پرهيزکاران است».

مسیلمه سجعها تراشیدی و ماننده‌ی آیه‌های قرآن ساختی و مردم را از راه بردی و دورغ زدی و گفتی : «من نماز از شما برداشتم و باده نوشيدن و زنا را بر شما حلال گردانيدم.» و این کارها کردی تا آنکه بني‌حَنيفه همه از دين بازگرديدند و باو گرویدند.

Comments

Be the first to add a comment