محمد در همهي عمر خود سيزده زن خواسته بود. و چون درگذشت ، نُه زن در خانهي او بودند : عايشه دختر ابوبكر ، حَفصه دختر عمر ، اُمّحَبيبه دختر ابوسفيان ابن حرب ، اُمّسَلَمه دختر ابو اُمَيّة ابن مُغيره ، سوده دختر زَمعة ابن قَيس ، زينب دختر جَحش ابن رِئاب ، ميمونه دختر حارِث ابن حَزن ، صَفيّه دختر حُيّي ابن اَخطَب و جُوَيريه دختر حارِث ابن ابيضِرار.
دیگر زنان : خدیجه1 ، ماریهی قِبطيه2 ، اَسما دختر نُعمان الكِنديّه (که چون خواست پیسی درو پیدا شد و محمد او را چیزی داد و بخانهی پدر بازفرستاد) و عَمره دختر يزيد الكِلابيّه بود كه او از بیدینی تازه مسلمان شده بود. و چون محمد او را آورد و خواست كه با او نزديكي كند ، گفت : «پناه ميگيرم بخدا از تو.» محمد گفت : «كسي كه از ما بخدا پناه گرفت ، نزديك او نشايد رفت و دست برو نشايد زد.» پس او را بخانهي خود روانه گردانيد.
1ـ محمد همهی فرزندانش را از خدیجه آورد جز ابراهیم که از ماریهی قِبطيه آورد. 2ـ ارمغان مَقوقِس شاه اسکندریه به محمد.