🔸97ـ جنگ حُنَين (تکهی یک از دو) در عرب تیرهای بود که آن را هَوازِن1 گفتندی و به بزرگی و دلیری بنام بودند. سر ایشان مالِك ابن عُوف نَصري بود. چون از گشایش مکه آگاهی یافتند ، بر خود ترسیدند. پس مالک ابن عوف لشکر بسیار از تیرهی خود و تیرههای ثَقیف ، نَصر ، جُشَم و سَعد ابن بکر و گروهی از بنیهلال گرد کرد و آهنگ جنگ با محمد کرد. و با زن و فرزند و چهارپا و داراک بیرون آمدند که بدشمن هیچ پشت ندهند. و مالک گفت : چون لشکر محمد ببینید ، شمشیرها برهنه بکنید و بیکبار بر ایشان برزمید. محمد چون شنید که مالک با لشکر بیرون آمده است ، عبدالله ابن ابي حَدرَد اَسلَمي را فرمود نهانی برود و ایشان را بسنجد. او رفت و چگونگی ایشان دانسته کرد و پیش محمد آمد و چگونگی بازگفت. پس محمد با دههزار مرد که داشت و دو هزار دیگر از مکه بسیجید ، آهنگ بیدینان کرد. . قريش و بيدينان را درختي بزرگ بيرون مکه بود و هر سال يك بار آنجا رفتندي و جنگاچهاي بسيار از آن درختها آويختندي و شتر و گوسفند بسيار كشتندي و هر روز در آنجا نشيمن كردندي و بخوشي و شادي فهليدندي و هر سال چون روزبهي (عیدی) بودي ، فراهمگاه ايشان آن درخت بودي و آن درخت را «ذاتِ اَنواط» گفتندي. چون محمد با لشكر از مكه بيرون رفت و در بيرون مكه يك فرودگاهي رفته بود ، درختي بزرگِ نيك مانند آن درخت «ذاتِ اَنواط» كه عرب آن را ميپرستيدند در پيش ايشان آمد. گروهي از مردم مكه كه هنوز از باورهای روزگار ناداني بیکباره نرهیده و باسلام تازهآشنا بودند از گوشهها آواز دادند : «ای محمد ما را نيز ذات انواطي بهكان2 ، چنانكه مردم روزگار ناداني ذات انواطي هكانيدهاند.»3 محمد از سخن ايشان رنجيد و گفت : «بآن خدايي كه جان محمد در دست اوست كه شما مرا همان گفتيد كه خاندان موسا ، به موسا گفتند كه اي موسا ، ما را چند خدايي پيدا كن كه ما ايشان را پرستيم چنانكه ديگر خاندانها را پيداست و ايشان ميپرستند. و آن هنگام ، موسا بايشان پرخاش کرد و گفت شما را خِرد نيست كه چنين سخن ميگوييد و سخن و نيايشِ جز خداي من و خداي جهانيان ميتلبيد؟.»4 چون محمد آن سخن با آن گروه گفته بود ، ايشان از گفتهي خود پشيمان گرديدند و آمرزش تلبيدند.
1ـ هوازن تیره یا گروهی از تیرههای عربستان شمالی بستهی تیرهی قَیس ابن عیلان بودهاند که در شرق مکه و شمال طایف میزیستهاند. به شُوند همچشمی بازرگانی مکه و طایف ، میان هوازن و قریش جنگهایی رخداد که جنگ فُجّار از آن جمله و بنامست. پس از این جنگست که قریش نیروی بیشتر توزید و طایف بدست ثقیف که از زیردستان ایشان بودند افتاد. تنها تیرهای کوچک از هوازن بنام سعد ابن بکر که حلیمه دایهی محمد از ایشان بود ، زودتر از دیگر هوازنیان باسلام درآمده بودند. (با یاری دایرةالمعارف اسلامی) 2ـ هکانیدن (همچون تکانیدن) = تعیین کردن 3ـ از این داستان پیداست درختپرستی از دورهی نادانی عربها رواج داشته. 4ـ از این دو چیز میفهمیم. یکم ، آگاهی محمد از تاریخ پیدایش دین یهود و موسا را و دوم ، اینکه دل کندن از بتپرستی بآن آسانی که گمان میرود نیست. و همیشه نیروی پندار ، مردمان را بآن گمراهی میکشاند. سورهی اعراف (7) ، آیهی 138. نبردی که اسلام با این بتپرستیها در 1400 سال پیش کرده و فیروز درآمده ، صدهزار ملا در این روزگار پیشرفت دانشها نمیکنند و نمیتوانند کرد.