🔶 تاریخ محمد
🔹 ترجمه‌ی تاریخ ابن‌هشام

🔸 101ـ درگذشت عبدالله مزنی
عبداللّه ابن مسعود بازگفت : من در جنگ بودم و نیم‌شبی برخاستم و آتشی دیدم که از میان لشکرگاه برخاست و می‌افروخت. چون نزدیک آن رفتم ، عبدالله ذی‌البِجادین مزنی را دیدم که درگذشته بود و گوری فروبرده بودند. و محمد درمیان گور او رفته بود. و ابوبکر و عمر بر سر گور او ایستاده بودند. محمد ایشان را گفت : برادر شما (یعنی عبداللّه) را بمن بدهید. پس ابوبکر و عمر ، عبداللّه را به گور فروهِشتند. و محمد با دست خود او را فروگرفت و در گور گزارد و گفت : خدایا ، من از عبداللّه خشنودم ، تو نیز ازو خشنود باش. و از بهر آن ، او را ذی‌البِجادین (دو پاره گلیم) می‌گفتند که خواهش باسلام داشت لیکن خاندانش جلو می‌گرفتند تا هر چی بود ازو گرفتند جز گلیمی سیاه. عبداللّه گلیم را دو پاره کرد ، و پاره‌ای لُنگ و پاره‌ای بچادر1. و بِجاد پاره‌گلیم سیاه باشد. و روی به مدینه گزارد ، و به پیش محمد آمد و در مسلمانی بسیار پسندیده‌خو و نیکرفتار گردید.

🔸 102ـ داستان مسجد ضِرار
دوازده تن از شناختگان دورویان نهادند مسجدی بیرون مدینه بهر ستیز با محمد بسازند. و به بهانه‌ی آن ، ایشان را فراهَمادي (جمعیتی) باشد و زبان سرزنش گشاده گردانند. ابوعامر راهب که دشمن محمد بود با ایشان یکی بود و ایشان را بر ساخت مسجد واداشت و خود آهنگ کیسَر روم کرد تا لشکر ازو ستاند و بجنگ محمد آید. پس مسجد را ساختند و بیوسان ابوعامر بودند که با لشکر درآید. چون محمد به تبوک می‌رفت ، دورویان درآمدند و گفتند : مسجدی بیرون مدینه ساخته‌ایم از بهر بیچیزان و غریبان ، اکنون خواهش آنست که بیایی و آنجا نماز کنی. محمد گفت : آماده‌ی سفرم و نمی‌توانم آمد ، چون بازگردم آیم. و محمد نمی‌دانست که دورویان به چه آهنگی ساخته‌اند. و چون بازگردید و به نزدیک مدینه رسید ، دانسته کرد که ایشان را چه آهنگ است. پس فرمود مالك ابن دُخشُم و عاصِم ابن عَدي (از انصار) رفتند و آن مسجد را سوزانیدند. آیه‌ی 107 و 108 از سوره‌ی توبه درباره‌ی ایشانست : و آنان که مسجد ضرار را ساختند تا آزارند و بیدینی ورزند و جدایی میان مسلمانانِ راست اندازند و کمینگاهی [باشد] برای آنان که با خدا و برانگیخته‌اش از پیش جنگند و سوگند می‌خورند که ما جز نیکی نخواستیم و خدا گواهی دهد که آنان دروغگویانند. هرگز در آن [مسجد] نایست! آن مسجدی که از روز نخست بر پرهیزکاری ساخته شده سزنده‌ترست که در آن ایستی. در آن مردانی‌اند که دوست دارند پاکیزه باشند و خدا پاکیزه‌ها را دوست دارد.

1ـ پروا کنید که ترجمان ، رفیع‌الدین اسحاق واژه‌ی چادر را برای مرد و بجای ردا بکار می‌برد که بر دوش می‌انداختند.

Comments

Be the first to add a comment