🔸98ـ جنگ طايف چون محمد از جنگ حُنَین بازگردید ، و خاندان ثَقیف از طایف به یاوری مالک ابن عوف بیرون آمده بودند ، آهنگ جنگ با خاندان ثقیف کرد و از مکه بیرون رفت. و در راه به دز مالک رسید و ویران کرد. و به دیهی رسید از طایف ، و کس فرستاد تا بزینهار درآیند. نیامدند. فرمود دز را ویران کردند و داراک بسیار از آن برگرفتند. و از آنجا به طایف رفت و بیست روز ایشان را گرد فروگرفت ، از بهر آنکه طایف را بارویی استوار بود و لشكر بسيار در آن بود و بر سر هر كنگرهاي از باروي شهر ، منجنیقی برافراشته و خانداني بر سر آن داشته بودند و ديگر هر هنري1 كه جنگندهها را بكار بايستي فراهم آورده بودند. و مسلمانان با ایشان کاری نمیتوانستند کرد. بیست روز ایشان را گرد فروگرفتند و محمد فرمود منجنیق بسیجیدند ، و با آن سنگ بایشان میانداختند و فرمود تاکهای ایشان ویران میکردند و درختها میبریدند تا نزديك آن بود كه بزينهار درآمدندي.2
لیکن محمد شبی خوابی دید و چون روز دیگر آن را با ابوبکر درمیان گزارد هر دو آن را چنین گزاردند که امسال گشادن طایف را خدا پرگ نداده است.3
بدینسان محمد از گشایش طایف بازایستاد. آن هنگام از عمر خواست تا لشکر را از بازگشت آگاهاند. عمر چنان کرد و لشکر برخاستند و روی به مکه گزاردند.
دوازده تن در گرد فروگرفتن طايف شهيد گرديدند : پنج از قريش و هفت از انصار.
پابرگیها : 1ـ هنر = صنعت ، فن 2ـ به سرِ چند روز كه طايف را گرد فروگرفته بودند ، چند تن از مردم طايف گريخته پيش محمد آمده و مسلمان گرديده بودند و محمد ايشان را آزاد گردانيده بود. سپس چون مردم طايف باسلام درآمدند ، دارندههاي آن بندگان خواهش كردند و گفتند : «ای محمد ، آن بندهها را بما بازده.» گفت : «ايشان آزادكردگان خدايند و هرگز به بندگي شما بازنيايند.» 3ـ از اینجا پیداست که بخواب پروا میکردند و آن را بگزارش کشیده راست میپنداشتند. لیکن گمان ما برآنست که در گزاردن خواب ، محمد و ابوبکر هر دو ایستادگی دلیرانه و پرآمادگی طایفیان را نیز بدیده گرفته بوده و میخواستهاند اکنون که شمشیر گره را بآسانی نمیتواند گشاید ، بگزار تا سال دیگر آوازهی پیشرفت اسلام خود گشاید.